نمی دانم چرا یادمان نمی رود گاز فندکمان را پر کنیم یا اینکه از که چه می خواهیم.من امروز یادم افتاد به تقویم اتاقم نگاه کنم.اتاق من توی مهر ماه مانده است و من دارم پیر می شوم.ما داریم پیر می شویم.توی اتاقمان.توی دورشهر.توی خودمان داریم می ریزیم و پیر می شویم و می میریم.